ورقی از خاطرات ۴ - قسمت ۲۲ - پلاك شماره ٢٨٨

داستان سربازانى كه تنها پس از يك شب آشنايى با جبهه مقابل دست و دلشان به ريختن خون يكديگر نمي رفت. در يك شهر كافى است شما يك انسان را خوب بشناسى، با او دوست باشى، آن گاه بهيچ وجه حاضر نمي شوى خلبان آن هواپيمايى باشى كه بنا است ده ها بمب بر سر آن شهر بيندازد

Om Podcasten

«پاره‌اى از خاطراتِ من از سال‌هاى دور و نزديک كه تار و پود لباسى كه امروز به تن دارم را ساخته‌اند...» ورقى از خاطرات سهیل کمالی در رادیو پیام دوست.