شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت ۰۸۵

«««««می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۰۸۵فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان شربتی از لب لعلش نچشيديم و برفتروی مه‌پيکر او سير نديديم و برفتگويی از صحبت ما نيک به تنگ آمده بودبار بربست و به گردش نرسيديم و برفتبس که ما فاتحه و حرز يمانی خوانديموز پی‌اش سوره اخلاص دميديم و برفتعشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد(عشوه می‌داد که از کوی ملامت نرویم)ديدی آخر که چنين عشوه خريديم و برفتشد چمان در چمن حسن و لطافت ليکن (وانگه)در گلستان وصالش (جمالش) نچميديم و برفتهمچو حافظ همه شب ناله و زاری کرديمکای دريغا به وداعش نرسيديم و برفتSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Om Podcasten

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد. غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه. می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _ من فرزین رنجبر هستم.