قسمت سیزدهم - ابیات 324 تا 347

مثنوی خوانی | Masnavi Khani - A podcast by Ali Erfanian

Categories:

بود شاهی در جهودان ظلم‌ساز دشمن عیسی و نصرانی گداز عهد عیسی بود و نوبت آن او جان موسی او و موسی جان او شاه احول کرد در راه خدا آن دو دمساز خدایی را جدا گفت استاد احولی را کاندر آ زو برون آر از وثاق آن شیشه را گفت احول زان دو شیشه من کدام پیش تو آرم بکن شرح تمام گفت استاد آن دو شیشه نیست رو احولی بگذار و افزون‌بین مشو گفت ای استا مرا طعنه مزن گفت استا زان دو یک را در شکن چون یک بشکست هر دو شد ز چشم مرد احول گردد از میلان و خشم شیشه یک بود و به چشمش دو نمود چون شکست او شیشه را دیگر نبود خشم و شهوت مرد را احول کند ز استقامت روح را مبدل کند چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد چون دهد قاضی به دل رشوت قرار کی شناسد ظالم از مظلوم زار شاه از حقد جهودانه چنان گشت احول کالامان یا رب امان صد هزاران مؤمن مظلوم کشت که پناهم دین موسی را و پشت او وزیری داشت گبر و عشوه ده کو بر آب از مکر بر بستی گره گفت ترسایان پناه جان کنند دین خود را از ملک پنهان کنند کم کش ایشان را که کشتن سود نیست دین ندارد بوی مشک و عود نیست سر پنهانست اندر صد غلاف ظاهرش با تست و باطن بر خلاف شاه گفتش پس بگو تدبیر چیست چارهٔ آن مکر و آن تزویر چیست تا نماند در جهان نصرانیی نی هویدا دین و نه پنهانیی گفت ای شه گوش و دستم را ببر بینی‌ام بشکاف و لب در حکم مر بعد از آن در زیردار آور مرا تا بخواهد یک شفاعت گر مرا بر منادی‌گاه کن این کار تو بر سر راهی که باشد چارسو آنگهم از خود بران تا شهر دور تا در اندازم دریشان شر و شور