قسمت دوازدهم - ابیات 285 تا 323
مثنوی خوانی | Masnavi Khani - A podcast by Ali Erfanian

Categories:
آن منافق با موافق در نماز از پی استیزه آید نه نیاز در نماز و روزه و حج و زکات با منافق مؤمنان در برد و مات مؤمنان را برد باشد عاقبت بر منافق مات اندر آخرت گرچه هر دو بر سر یک بازیاند هر دو با هم مروزی و رازیاند هر یکی سوی مقام خود رود هر یکی بر وفق نام خود رود مؤمنش خوانند جانش خوش شود ور منافق تیز و پر آتش شود نام او محبوب از ذات وی است نام این مبغوض از آفات وی است میم و واو و میم و نون تشریف نیست لطف مؤمن جز پی تعریف نیست گر منافق خوانیش این نام دون همچو کزدم میخلد در اندرون گرنه این نام اشتقاق دوزخست پس چرا در وی مذاق دوزخست زشتی آن نام بد از حرف نیست تلخی آن آب بحر از ظرف نیست حرف ظرف آمد درو معنی چون آب بحر معنی عنده ام الکتاب بحر تلخ و بحر شیرین در جهان در میانشان برزخ لا یبغیان وانگه این هر دو ز یک اصلی روان بر گذر زین هر دو رو تا اصل آن زر قلب و زر نیکو در عیار بی محک هرگز ندانی ز اعتبار هر که را در جان خدا بنهد محک هر یقین را باز داند او ز شک در دهان زنده خاشاکی جهد آنگه آرامد که بیرونش نهد در هزاران لقمه یک خاشاک خرد چون در آمد حس زنده پی ببرد حس دنیا نردبان این جهان حس دینی نردبان آسمان صحت این حس بجویید از طبیب صحت آن حس بجویید از حبیب صحت این حس ز معموری تن صحت آن حس ز تخریب بدن راه جان مر جسم را ویران کند بعد از آن ویرانی آبادان کند کرد ویران خانه بهر گنج زر وز همان گنجش کند معمورتر آب را ببرید و جو را پاک کرد بعد از آن در جو روان کرد آب خورد پوست را بشکافت و پیکان را کشید پوست تازه بعد از آنش بر دمید قلعه ویران کرد و از کافر ستد بعد از آن بر ساختش صد برج و سد کار بیچون را که کیفیت نهد اینک گفتم این ضرورت میدهد گه چنین بنماید و گه ضد این جز که حیرانی نباشد کار دین نه چنان حیران که پشتش سوی اوست بل چنان حیران و غرق و مست دوست آن یکی را روی او شد سوی دوست وان یکی را روی او خود روی اوست روی هر یک مینگر میدار پاس بوک گردی تو ز خدمت روشناس چون بسی ابلیس آدمروی هست پس بهر دستی نشاید داد دست زانک صیاد آورد بانگ صفیر تا فریبد مرغ را آن مرغگیر بشنود آن مرغ بانگ جنس خویش از هوا آید بیاید دام و نیش حرف درویشان بدزدد مرد دون تا بخواند بر سلیمی زان فسون کار مردان روشنی و گرمیست کار دونان حیله و بیشرمیست شیر پشمین از برای کد کنند بومسیلم را لقب احمد کنند بومسیلم را لقب کذاب ماند مر محمد را اولوا الالباب ماند آن شراب حق ختامش مشک ناب باده را ختمش بود گند و عذاب